نه هر چشمی گوهر دارد!

پست ِ تکمیلی ِ دو پست ِ قبل!

میبینی؟چه زود اتفاق می افته! آشنا میشی، ارتباط می گیری! نزدیک میشی!
صمیمی میشی! گاهی حس میکنی فراتر از همه دوسش داری(عاشقی)...بعداز مدتی
....حالا حس میکنی میخوای فقط مال ِ تو باشه،بیشتر تمرکزو توجهش روو تو
باشه! الان که اینطوری نیست نسبت بهش دو دلی! خودتم نمی دونی دوسش داشته
باشی یا نه! کسی رو که فکر نمیکردی از حس ِ خوبت نسبت بهش حتی ذره ای کم
بشه حالا ازش دلخور میشی! عصبانی میشی!باهاش بحث میکنی!!...بعد توو آرامشت
از خودت تعجب میکنی!!!

عشق و دوست داشتن یعنی چی؟ فکر می کنی همینی که عاشق شدی و بهش ابراز ِ عشق کردی همه چی تموم میشه؟فکر میکنی
وقتی کسی رو دوست داری این دوست داشتن برات چه مسئولیتهایی میاره؟حاضری از وجودت برای کسی که دوسش داری چقدر خرج کنی؟
فکر می کنی از عهده ی این کار بر میای؟ فکرمی کنی اگه یه روزی پاش بیفته و ادعای عاشق شدن بکنی، می تونی تا آخرش دَووم بیاری؟
تا حالا به این فکر کردی که وقتی با کسی ارتباط می گیری و طرف ِ مقابل برات عزیز میشه و دوست داشتنی، چقدر باهاش همدل بودی؟
تا حالا به این فکر کردی که اگه با کسی همدل باشی، نه همزبون حاضری جونتو فداش کنی؟
میدونی همدلی کار ِ هر کسی نیست؟
میدونی همدل بودن با آدما ظرفیت می خواد؟
می دونی اگه ظرفیتشو نداشته باشی و بری جلو و با زبونت قول بودن بدی و اعتمادش رو کسب کنی و وسط ِ راه کم بیاری چی می شه؟
دوست داشتن یه مسئولیت ِ، یه فکر ِ یه اعتقاد ِ...اگه یه روزی حس کردی کسی رو دوست داری،ببین به اون حست اعتقاد داری؟
ببین اگه بخوای دوست داشتنت رو بشینی به قضاوت و تحلیل، نهایتا به کجا می رسی؟
اگه یه روزی توو همراهی ِ دلش دیدی داری اذیت میشی و داری سختی میکشی، ببین
هنوز موندن رو ترجیح میدی یا دیگه خسته شدی و میخوای تمومش کنی؟
ببین خودت رو میبینی توو آیینه ی خودت یا عشقت رو!
اونجایی که به خودت می رسی، اونجا یعنی تو فقط یه همزبون بودی!

وقتی
داشتم این متنها رو مینوشتم به این فکر میکردم چقدر توو دنیا عشق داره
اشتباه میشه!!! چقدر حس ِ عشق زیر ِ دست و پای ما آدما افتاده!!! میدونی
خیلی حسای ِ دیگه هست که ما ندونسته اون رو عشق تعبیرش میکنیم و این یعنی
جهالت ما آدما!!!

گاهی اوقات ما به ارتباط با هم عادت کردیم، معنای ِ عادت عشقو دوست داشتن نیست!
گاهی از سر ِ نیاز با هم ارتباط گرفتیم و بعد از مدتی فکر میکنیم که این دوست داشتنه، معنای ارضاء ِ نیاز هم عشق و دوست داشتن نیست!
گاهی این حس فقط یک هوس ِ و این هم مسلما عشق نیست!
گاهی....!!!!

آخه
اگه عاشقش باشی بدون ِ او هم میتونی زندگی کنی، تازه وقتی فکر میکنی
ارتباط ِ با تو داره بهش لطمه میزنه ، ارتباطتو قطع میکنی! اذیت میشی
هرچند چون واقعا دوسش داری تحمل میکنی!
همیشه
برای موفقیت و سلامتیش دعاش میکنی بدون ِ اینکه بفهمه ...براش اشک میریزی
بدون ِ اینکه بهش بگی...آرزوی سلامتیشو داری هر چند در خلوت ِ تنهایی ِ
خودت!!!حتی خدا رو شکر میکنی به خاطر خلقت ِ او! به نظرم اینا چقدر زیباتر
میاد!!!

یه چیزی توو فکرم مونده و اونم اینه که: گاهی اوقات اگه حس کردی عاشقش شدی، اول بسنج و ببین اگه بهش بگی شاید لطمه بخوره
شاید گاهی اوقات ابراز نکردن ِ عشق، خود ِ عشق باشه!معشوقت رو برای معشوقت بخواه نه برای خودت!

امشب در سکوت ِ پر از واژه فریاد میکنم، واژه ها را بر صفحه ای که همیشه دوستش می داشتم!
امشب بعد از مدتها ورق میزنم برگه های قاموسم را و سطر به سطر و جزء به جزء میخوانمش
تا به یاد آورم معانی ای را که فراموششان کردم...
در برگه ی اولش:تداوم دوستی با نادانی که با زبان بازی داده تو را معنایی ندارد! باز ورق میزنم

بالای یکی از ورقها در یکی از آن روزهای زیبای پاییزی که فراموشش نمی کنم نوشته ام:
دلا نزد ِ کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر ِ آن درختی رو که او گلهای تر دارد!

چقدر بوی ِ بهار پیچیده توو فضا!

| نوشته شده توسط شقایق در یکشنبه 87/12/18 و ساعت 7:5 عصر | نظرات دیگران()

درباره خودم

شقایق
تمام می شوم شبی، فقط به من اشاره کن

لوگوی وبلاگ

آمار وبلاگ

بازدید امروز :44
بازدید دیروز :85
مجموع بازدیدها : 270600

جستجو در وبلاگ